داستان حضرت فاطمه
تاريخ : شنبه 24 فروردين 1392برچسب:داستان حضرت فاطمه,اذان بلال,, | 12:22 | نویسنده : مجتبی زمانی

داستان و روایت جالب از حضرت فاطمه زهرا

اذان بلال

روزی فاطمه (س)فرمود:میل دارم بانگ اذانٍ اذان گوی پدرم را بشنوم0
بلال بعد از رحلت پیامبر(ص)اذان نمی گفت،ولی وقتی خواسته حضرت فاطمه(س)راشنید قبول کرد0
وقتی بلال اذان گفتن را با « الله اکبرُ الله اکبر» شروع نمود،فاطمه بی اختیار به گریه افتاد و به یاد خاطرات روزهای با پیامبر بودن ،اختیار از کف داد0
هنگامی که بلال به فراز « اشهد ان محمدا رسول الله» رسید ،آن حضرت ناله ای جگر سوز از عمق دل کشید وبی هوش با صورت بر زمین غلتید0
مردم می پنداشتند آن حضرت وفات کرده است ،بلال اذان را تمام نکرد0
وقتی فاطمه (س) به هوش آمد از بلال خواست تا اذان را ادامه دهد،اما بلال ادامه ندادو عرض کرد: ای سرور بانوان،من از این بلایی که با شنیدن اذان من ،بر جان خود روا می دارید می ترسم0فاطمه (س)نیزاز تقاضای خود گذشت و او را معاف کرد0

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • مترجم سایت